خلاصه این مدت
قبل ازهرچیزخیییییلی ازت معذرتخواهی میکنم که این مدت هیچ مطلبی واست نزاشتم عزیزم،مامانتوببخش که خیلی تنبله گلم .تواین مدت یه باررفتیم نرکوه پیش خاله اینایه شب موندیم که خییییلی خوش گذشت ولی خوب یه عقرب خیلی گنده هم دیدیم که شوهرخاله کشتش ولی خوب خودمون خیلی ترسیدیم وبااینکه قراربودچندروزبمونیم ولی فلنگوبستیم سه روزهم بابایی به خودش مرخصی دادرفتیم بوشهرکلی باهم خوش گذروندیم یه شب هم با بابابزرگ پدری وعمه هاوعموهارفتیم باغ بابابزرگ جوجه درست کردیم باپسرگلم ودوست مامانش رفتیم مراسم دعای عرفه که خیلی مراسم معنوی خوبی بوداین شباهم که مرتب گل پسری رومیبریم پارک واسه خودش حسابی بازی میکنه یه شب حدودای ساعت یازده بودکه رفتیم پارک جزمنوتووبابایی هییییششکییی توپارک نبودمنوباباهم تاب تاب وسرسره بازی کردیم خلاصه این روزاخداروشکربزنم به تخته خیلییی خوش میگذره ولی مامان کمی ازت دلخورم چون بابایی روبه اسم کوچیک صدامیزنی هی میچرخی ومیگی محمون قربون شکل ماهت برم که نمیدونی لااقل بگی محمودهرروزصبح که ازخواب پامیشی میگی نیییزون یعنی مامان تلویزیون واسم روشن کن بعدکه روشن کردم میگی مباله یعنی فیلم تولدموواسم بزارخدانکنه توفیلم بیادرومنوباباهی میگی محمون مامان پشت سرهم تکرارمیکنی راستی مامان اینم بگم که خیلی شکموهستیاخلاصه فدات شم ماشالله خیلی خوش سروزبون شدی وحسابی ماروسرذوق میاری خیییلییی خیییلییی هم باهوشی فدات شم عاشقتم گل پسرم عشقم نفسم قلبم خدایاهزارهزاربارشکربخاطراین نعمتی که بهم دادی